سلام.اگر میدونستین چقدر حالم بد بود و چقدر دلم گرفته بود.ولی دیشب کاملا خوب شدم.باورتون نمیشه حالم خیلی خوب شد.خدایا دوستت دارم.تمام این حال بد و مشکلاتم بخاطر دوری از خدا و اءمه بود.خدایاشکرت که من بی لیاقت رو قبول کردی یه بار دیگه تو مراسم احیا شرکت کنم.
راستی امشب بازهم افطار دعوتیم.فکر کنم این پنجمین بارباشه افطار دعوتیم.فردا شب هم خونه دختر خالم دعوتیم.
این زیاد دعوت شدنا بد نیستا ولی موقعی هس که میخوام برای کنکور درس بخونم...
این وبلاگ هم از این به بعد دیر به دیر بروز میکنم.یاعلی
من سال کنکور از هیچ مهمونی نگذشتم
حتی وقتی جمعه کنکور داشتم یکشنبه رفتم عروسی، دقیقا 5روز قبل کنکور
ههههههه.ایول.چه باحال.منم دوس دارم اینجوری باشم ولی نمیدونم میشه یانه.اخه ماهمه اش مهمونی داریم تو اقوام.