من و من

یه وبلاگ همدم من...

من و من

یه وبلاگ همدم من...

...

آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی

ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی



راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز

یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی



مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان

بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی



سر به زیرانداختی و گفتی آهسته سلام

لب فروبستی نگاه شرمساری داشتی



خواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست

نه نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی



وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من

شاید از دیوانه ی خود انتظاری داشتی



صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود

کاش می شد باز در خوابم گذاری داشتی



عشق یعنی بی گلایه لب فرو بستن، سکوت



چقدر گریه کنم آخه بخاطر اینکه هیچ کدوم از شماهایی که دوستتون دارم تو خوابم نمیاین.چرا آخه

اسطوره من چرا؟؟؟

مگه ما بدها  دل نداریم؟؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
شاد دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 19:26 http://nimeye2vom.blogsky.com

اخه چ شعر بااحساسی

بانوی بهار جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 11:07

سلام عزیزم،خوبین خانومی؟
خیلی ممنونم از حضورتون در وبلاگم،عزیزم من خیلی وقته که لینکتون کردم ...
موفق باشین دوست من

سلام.ممنون.
مرسی که اومدین:-)

مونا یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 21:15 http://m-not.blogsky.com/

سلام اجی خودم خوبی؟
خیلی قشنگ بود...
غصه نخور ک اصلا این دنیا ارزش غصه نداره..

سلام ابجی.ممنون.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.