من و من

یه وبلاگ همدم من...

من و من

یه وبلاگ همدم من...

20.

دو سه روز پیش نگین و نگار دو تا از دوستام  که دوقلو هستن ما رو دعوت کردن واسه ناهار.شش نفر بودیم با مامانشون میشدیم هفت نفر.کلی مسخره بازی در اوردیم

و دابسمش گرفتیم.یه عالمه هم عکس گرفتیم.

بعدش رفتیم کافی شاپی که تازه باز شده بود و بعدشم سینما.

سینما خیییلی گرم بود پختیم از گرما.

شب نازنین اومد خونه ما.تا ساعت دو و نیم حرف میزدیم.

صبح هم ساعت یازده و نیم بلند شدیم.

راستی دیشب فیلم اسب سفید پادشاه که سی دیش رو گرفته بودم دیدم.قشنگ بود.یه قسمتش گریه ام گرفت.

قسمتی که سعید تصادف کرد مرد و قسمتی که مریم دیوونه شده بود.

جدیدا خیلی احساساتی شدم.من که پای هیچ فیلمی گریه ام نمی گرفت حالا با دیدن گریه بازیگرای فیلم گریه ام میگیره.

خیلی دل نازک شدم و این اصلا خوب نیس.

علاوه بر اون جدیدا واسه همه دلتنگ میشم.من که تا قبل از این اصلا نمیدونستم دلتنگی چیه حالا خیلی فرق کردم.

این تغییراتی که توم بوجود اومده اصلا خوب نیس.

حس میکنم بین زمین و اسمون معلقم خیلی سرگردونم.

راستی دیروز رفتم کتابخونه بزرگ شهرمون کتابایی که میخواستم گیرم نیومد.فکر کن کتاب اصول عقاید ایت الله مکارم رو نداشت!خیر سرش بزرگترین کتابخونه شهره..

19.

سلااااام دوستان.چطورین خوبین؟عاغا من دیروز کنکور دادم و خداروشکر تموم شدددددد.

عمومیش خوب بود اما اختصاصیش از تاریخ به بعد سخت بود.

شبش که اصلا خوابم نبرد.نه از استرسا در کل خوابم نمیومد.راستی شبش همکلاسیم زهرا اومد خونمون یکم درس مرور کردیم و یه سوال اقتصاد حل کردیم.

دیروز که هیچکی استرس نداشت و جالب این بود که اصلا حس و حال کنکور نداشتم.

فقط اولش برا پیدا کردن صندلیم خیلی سوتی دادم یه اقایی هم بود مسءول اونجا بود با حالت تمسخر امیز بهم خندید دلم میخواس خفه اش کنم.

دیروز عصر رفتیم کوه تا امروز عصر...بد نبود جاتون سبز.

من پی بردم تفریح و مسافرت بدون وجود نامحرم خیییلی می چسبههه.

18.

سلاااام به ابجیای گلم.خوبین؟نماز روزه هاتون قبول.

راستش دوروز نت نداشتم.دوشب پیش هم تا سحر پیش خواهرم تو بیمارستان موندم.

دیشب هم غذا برا سحری خریدم و رفتم پیش خواهرم بیمارستان.تا ساعت۹صبح موندم.

تجربه جالبی بود برام اخه تاحالاتوبیمارستان نمونده بودم.

باتجربه دیشبم به چندتا نکته پی بردم یکی اینکه من برخلاف نظر همه اصلا غیر اجتماعی نیستم اگر بودم دیشب باید معذب می بودم درحالیکه اینطور نبود ودلم میخواست باهمراهای بقیه بیمارا صحبت کنم و ارتباط برقرار کنم.دوم این که یه خرده دست و پاچلفتیم ینی در بعضی مواقع خنگول بازی درمیارم خخخخ.نمیدونم چطور درستش کنم.

راستییییی خواهرم یه قرص میخواست که تو شهرمون گیر نمیومد که شیراز و کرمانشاه و تهران و تبریز و بندر دنبالش گشتیم تا پیدا شد.قرص کمیابی نبود اما دیگه استفاده نمیشد.قرص افزایش رشد مو بود که یکی از عوارضش افت فشار خون بود که خواهرم خورد و خداروشکر فشارش پایین اومد و مرخصش کردن.یعنی هیچ قرص فشاری روش تاثیر نداشت که دست به دامن این قرص شدیم.

خب من برم دیگه.التماس دعا.

یاعلی

17.

شهادت امام علی ع رو به همه مسلمانان تسلیت میگم.

دیشب افطار خونه ابجی ف. بودیم.

بعد که اومدیم خونه ابجی نجمه حالش بد میشه و با اورژانس می برنش بیمارستان.ما سحر خبردار شدیم و مامانم بعد از نماز صبح رفت بیمارستان پیشش.

نجمه نفسش گرفته بود و دکتر گفته بود اگر پنج دقیقه دیرتر می رسید.....

امروز ساعت سه عصر رفتیم ملاقاتش.

نجمه تو ریه هاش اب بوده و عفونت کرده بوده.

هعییییی خدا چی بگم؟؟؟؟؟خدایا نجمه رو شفا بده به حق این ماه عزیز.الهی آمین

التماس دعااااااا خیییییلی زیاااااد

16.

واااای خندوانه ی امشبو...محمد علیزاده رو اورده بودن.

کلی خندیدم درمورد اشپزیش و ظرف شستنش....

و چقدر رفتاراش و احساساش دوس داشتنی بود.دمش گرم...چه مامان و بابای بامزه ای داره!آخی

خدا خودش و پدر و مادر رو حفظ کنه...