سلااااام
نماز روزه هاتون قبول.چه میکنید با روزه؟من که عاشق ماه رمضونم.همیشه به مامانم میگم کاش ماه رمضون دو ماه بود!
دیشب نوشت:دیشب از بس تو خونه مونده بودم داشتم دیوونه میشدم.فاطمه داشت میرفت خونه نامزدش که خاله و اینا زنگ زدن گفتن ما پارکیم شمام بیاین.خلاصه نامزد فاطمه من و مامان رو رسوند وخودشون رفتن.منم طبق معمول نه هم صحبتی داشتم نه چیزی.فاطمه و آزاده بودن اما جدیدا برام خیلی غیرقابل تحمل شدن.آزاده که کاملا مشخصه از من شدیدا بدش میاد.
خلاصه اونجا که بودیم من همه اش با گوشیم ور میرفتم.حوصلم سررفته بود.هعییییی
امروز زنگ زدم خونه نازنین که باباش گفت رفته شیراز نمیدونم هرجور حساب میکنم نمیشه یه نفر دوست صمیمی یکی دیگه باشه و ازش دور باشه و و براش اصلا زنگ نزنه درصورتیکه بدونه طرفش داره از تنهایی میمیره.هرجور حسابش رو میکنم نازنین بااین که دوست صمیمیم هس اما دوسم نداره.البته شاید من نباید زود قضاوت کنم .راستی امروز محمدرو فرستادم بره برای مشاوره ام نوبتو ثبت کنه
سلام فهیمه جون، طاعات قبول عزیزم،ممنونم از حضورتون در وبم، من شما رو با افتخار لینک کردم، راستی من به غیر از این وبم وب دیگه ای هم دارم که درمورد دخترمه دوست داشتی تشریف بیارین خوشحال می شم
sanakocholo.loxblog.com
ومدم کامنتم گذاشتم
سلام.ممنون :-)
گاهی دوستیا همین طوری میشن.بیشتر یه طرف تلاش داره که دوستی همیشه گرم باشه در حالی که اون یکی اصلا هیچ کاری نمی کنه.ولی به نظر من نگران نباش.چون دوست منم همینطوره
آره متاسفانه درست میگی.ولی اون دوست صمیمی منه وخودش میدونه خیلی تنهام.نامردیه اصلا ازم یاد نکنه.اونم تو این شرایطی که دارم دیوونه میشم.ممنون که برام کامنت گذاشتی.یه دنیا خوشحالم کردی