من و من

یه وبلاگ همدم من...

من و من

یه وبلاگ همدم من...

1

سلام به همه.

امروز صبح پاشدم و حدود نیم ساعت دوباره فلسفه رو مرور کردم.

طبق پیش بینی من ز وقتی اومد مدرسه دوباره با کلی استرس بهم گفت این صفحه رو نخوندم برام توضیح میدی؟منم پاسش دادم به و .

سر امتحان هیچیییی یادم نمیومد حتی سوال اسونی مثل نویسنده تهافت التهافت!!!

خانم ف ازم پرسید سوالا چطوره گفتم وای خانم همشو یادم رفته...

هرچی نوشتم از خودم نوشتم و فقط برای پاس شدن می نوشتم نه برای کامل شدن!

ه.خ گفت واااای امتحانه خیلی سخت بود من ۲۵صدم غلط دارم.اون موقع بود که دلم خواست با صندلی بزنم تو سرش!!!

دیدم و.یکم گرفته اس.گفتم خوب دادین بچه ها؟و. باهمون حال  گرفته گفت نه.بعد من هم براش توضیح دادم که خییییییلی گند دادم اونم گفت بده بوده امتحانش ولی دیگه قرار شد به روی خودمون نیاریم.من تلاش خودمو کرده بودم دیگه مشکل از مغز گرامی بود که قفل کرده بود.

ز. داشت به و. میگفت که ازشب تاصبح فقط یه ساعت خوابیده. ز. رو کشیدم کنار گفتم یه چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی؟ناراحت شد درصورتیکه هنوز هیچی بهش نگفته بودم...گفتم من هنوز نگفتم تو ناراحت شدی.گفت حالا بگو ببینم چی میخوای بگی.گفتم خب تو چرا دیر شروع میکنی به درس خوندن که بخوای تا صبح بیدار بمونی؟خب زودترشروع کن تاانقدر دیرتموم نشه بخداخواب برای بدن لازمه گفته که نه .گفتم ینی چی نه گفت حوصلم نمیشه زود شروع کنم.دوباره اون موقع بود که خواستم با صندلی بزنم تو سرش بعد با دستای خودم خفه اش کنم.اخه خیلی عکس العمل مسخره ای نسبت به حرفام نشون داد.

راستی  ابجی ا و امیرقراره از تهران بیان آخه  امیر تقریبا آسم داره و هوای تهرانم که الوده اس و امیر تو مدرسه همه اش سرفه میکنه و چند بار تو مدرسه بالا اورده.

الهی بمیرم براش خیلی بده.منم تو دبستان دوبار تو مدرسه حالم بد شد دقیقا حس امیر رو درک میکنم خیلی بده.

امیر بچه خواهرمه.

باید بجنگم من.باید بجنگم.باید قوی باشم.

خدایا کمکم کن.

نظرات 2 + ارسال نظر
mahna دوشنبه 7 دی 1394 ساعت 06:47 http://khodamvaman.blogsky.com

آورین. من مطمئنم تو موفق میشی
آخی... چه بد. ان شاالله خیلی زود خوب شه

مغسی ابجی گلم
ممنون ان شالله

هم راز شنبه 5 دی 1394 ساعت 17:33

إن شاالله بقیه امتحاناتو خوب بدی....

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.