-
خدایا شکررررررت....
دوشنبه 15 تیر 1394 19:09
سلام.اگر میدونستین چقدر حالم بد بود و چقدر دلم گرفته بود.ولی دیشب کاملا خوب شدم.باورتون نمیشه حالم خیلی خوب شد.خدایا دوستت دارم.تمام این حال بد و مشکلاتم بخاطر دوری از خدا و اءمه بود.خدایاشکرت که من بی لیاقت رو قبول کردی یه بار دیگه تو مراسم احیا شرکت کنم. راستی امشب بازهم افطار دعوتیم.فکر کنم این پنجمین بارباشه افطار...
-
مقایسه کردن
جمعه 12 تیر 1394 20:59
همین چن دقیقه پیش به مامانم گفتم افطار چی بخوریم؟گفت ماکارونی رو از توی فریزر بیرون بیار گرمش کن.بلد بودم اما برای مطمعن شدن ازش طرز گرم کردن ماکارونی یخ زده رو پرسیدم.بعد جواب دادن بهم فورا گفت خاله مریم چند شب پیش دوغ خورده بود و چون خوابش میومده سحری درست نکرده و گفته سحر تخم مرغ میخوریم.فاطمه که دخترخالمه و باباش...
-
خدایا مرسی
جمعه 12 تیر 1394 01:26
سلاااااام. دو تا خبر خوش یکی اینکه سعید رو کفش و انگشتر کردن.سعید پسرداییمه و۱۸سالشه.که ان شاالله بعد از سربازیش ازدواج کنن دوم اینکه زهرا حامله هس.وااااای باورتون میشه حامله هس.زهرا دخترخالمه و هم سن من.۱۴یا۱۵سالگی ازدواج کرد.واااای چه شوکی آقا کم کم دارم حس میکنم ترشیده شدم.ولی خوبه ترشیده شدن بهونه خوبیه واسه بدبخت...
-
تنهایی
شنبه 6 تیر 1394 13:42
تنهایی ویران کننده است اه.ینی حالم داغونه ها.داغون داغون.فکر کن حتی نمیتونم برم پای تلوزیون و به یاد کودکی کارتون تماشا کنم.از دست این داداشم.اوه.لجباز و زور گو و زبون نفهم و تنبل.وقتی داره فیلمی نگاه میکنه من از اون فیلم خوشم میاد فوری کانال رو عوض میکنه.حوصلم داغونه.فکر کردن به دوستای ظاهریم حالم رو بدتر میکنه....
-
نصفه شب نوشت
شنبه 6 تیر 1394 02:40
هعی خدا این بلاگفا اول یه ماه خراب بود حالام که درست شده وبلاگای منو نمیاره.دوتا وبلاگ دارم اولی میگه رمزش اشتباهه هرچی هم میزنم تغییر رمز چیزی رو ایمیلم نمیاد.وب دومیم هم وقتی میزنم میگه اصلا وبلاگی بااین نام کاربری وجود نداره.ینی مسخره اس واقعا.اون همه بازدید کننده و کامنت.حالا اینجا هفته ای یه نفر بازدید...
-
اندر احوالات من
دوشنبه 1 تیر 1394 12:52
سلااااام نماز روزه هاتون قبول.چه میکنید با روزه؟من که عاشق ماه رمضونم.همیشه به مامانم میگم کاش ماه رمضون دو ماه بود! دیشب نوشت:دیشب از بس تو خونه مونده بودم داشتم دیوونه میشدم.فاطمه داشت میرفت خونه نامزدش که خاله و اینا زنگ زدن گفتن ما پارکیم شمام بیاین.خلاصه نامزد فاطمه من و مامان رو رسوند وخودشون رفتن.منم طبق معمول...
-
خواب که صبح دیدم
شنبه 30 خرداد 1394 00:12
سلااااام.از اونجایی که این خوابو برای کسی تعریف نکردم تو دلم موند.گفتم واسه شما تعریف کنم عاغا من امروز صبح یه خواب جالب دیدم خواب دیدم عاغا مجید(یه شخصیت محبوب و مشهور که به دلایلی نمیتونم اسمشو بگم)اومده بود خونمون.فقط من و اون خونه بودیم.منم خیلی محترم و با وقار رفتم کنارش نشستم.حالا حدس بزنید کجا نشسته بود،روی...