من و من

یه وبلاگ همدم من...

من و من

یه وبلاگ همدم من...

:-)

سلاااام دوستای من.خوبید؟

میخوام درمورد پنج شنبه ای که گذشت بگم.چهارشنبه شب که دفترم و کادوی مایده رو گذاشتم تو کیفم و رفتم خونه مامان بزرگم چون تنها بود پیشش بمونم.صبحش هم مامان بزرگم میخواست بره ازمایش.رفتم مدرسه و کلا دراین فکربودم چجوری مایده رو غافلگیر کنم.ساعت اول اقای .....دبیرادبیاتمون اومد و گفت شماهاچراسوال نمی پرسید؟سوالی ندارید؟من گفتم سوال دارم ولی یادم رفته بیارم واقعا هم یادم رفته بود بیارمش.بعد ف گفت چرا بااحساسات معلم بازی میکنی؟خخخخخ

این روز خیلی دیر گذشت زنگ تفریح مایده رو دیدم و سعی کردم کیفش رو بگیرم و بدون اینکه بفهمه کادو رو بذارم تو کیفش ولی نشد.ساعت دوم که باز ادبیات داشتیم یه چک از دسته پک دختران باحال که برای رویا اورده بودم رو گذاشتم رو میزش  بانگاهش پرسید این چیه گفتم بعدا بخونش.نمیدونم دوباره زنگ استراحت بود یا سرکلاس که چک رو که خونده بود بهم گفت واااااییی فهیمه خیییییلی قشنگه.کلی ذوق زده شد و چک رو به عاطی هم نشون داد.منم کلی کیف کردم از خوشحالی رویا.زنگ تفریح هم به هربدبختی بودکادوروگذاشتم تو کیف مایده هرچند هنوز دلم باهاش صاف نشده بود.ساعت اخرریاضی داشتیم ولی مایده موند تاکلاسم تموم بشه باهم بریم کتاب بخریم.بعدهم کتابفروشی بسته بود مایده کلا یکم از دست یکی از بچه های کلاسشون ناراحت بود بعد یکمی دردودل کرد و اخرکاربهش گفتم وقتی من رفتم تو کیفتو نگاه کن.فکر کنین از موقعی که کادو رو گذاشته بودم توکیفش هنوز دست تو کیفش نکرده بود!!!

بعدرفتم خونه مایده زنگیدوکلی تشکر کرد.عصرهم اس داد بیابریم بیرون.گفتم نمیتونم.بعد دوباره اس داد بیا بریم اب هویج بخوریم بعد زنگید و گفتم گفتم که نمیتونم بیام ولی چون کامل قدرت نه گفتن بهش رو ندارم باهاش تاکتابفروشی سرکوچمون رفتم که بسته بود.دوتامقوای رنگی برای تزیین اتاقم خریدم و مایده اومد خونه ما.مامان و اینا کوه بودن.شام ماکارونی خوردیم و مایده کلی توگوشیم فضولی کرد.ازاین رفتارش بدم میاد بدون اجازه کل گوشیمو بررسی میکنه.عکسای عروسی ف رو بهش نشون دادم و قلل از اینکه نظر بده گفتم اگرهم بد شده بهم نگو.چون معمولا مایده به قول خودش خیلی رکه و همیشه شده یه بار ضدحال میزنه.

خلاصه باباش اومد دنبالش و رفت.ابجی ر و اینا اومدن از کوه ولی مامان مونده بود.بعدهم زنگیدیم ابجی ف اومد و تاکلی وقت درگیرلباس عروسی بودیم که ابجی ر میحواس بده کرایه.

پنج شنبه بهم خوش گذشت چون رویا و مایده رو خوشحال کردم.راستی یادم رفت بگم رویا زنگ استراحت که داشت تشکر میکرد بهم گفت اصلا فکرنمیکردم انقدر دوسم داشته باشی ینی صمیمیتت زیاد باشه.

همین دیگه من برم درس بخونم.امشب هم باید برم خونه دوستم زهرا .بای

نظرات 3 + ارسال نظر
mahna دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 21:45 http://khodamvaman.blogsky.com

منم اونوقتا خیلی این دسته چکا رو دوس داشتم، ولی فقط یه بار یه دونه چکش گیرم اومد

سلام ابجی مهنا.کم پیدایی کجایی
اره منم خیلی این دسته چکا رو دوس دارم

پرستش دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 10:55 http://khoda15.blogsky.com/

سلام گلم
خوشحالم که تونستی دوستات رو خوشحال کنی
من خودم زیاد از این کارا کردم ولی کسی جواب خوبیهامو نداد

سلام ابجی جون.me too :-(

Hh یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 20:33

کتاب های آخرالزمان خانواده "تمدن بچه ننه" و در جستجوی عقل تالیف استاد علی اکبر خانجانی در اینترنت منتشر شده است.

دانلود رایگان است.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.